بسماللهالرحمنالرحیم
دختری و زنی که نبود الاّ همین یک عبارتی که از ایشان نقل شده کافی بود که بدانیم از کل جهان و هستی بزرگتر است عبارتی که نقل شده است در روایتی جبرئیل روزی نازل شد بر پیامبر اکرم(ص) و پیامبر به فاطمه(س) فرمودند که جبرئیل اینجاست و از طرف خدا پیام آورده که هر چه میخواهی بخواه اجابت خواهد شد و پاسخی که فاطمه داد مملو از عظمت و کرامت. پاسخ فاطمه این بود که قد شَغَلَتنی لَذَتُ خِدْمتِهِ عَنْ مَسْئَلَتِه فرمودند اینقدر من مستغرق لذت خدمت به خدا، خدمت به خلق برای خدا و خدمت به خدا هستم که اساساً هیچ چیز برای خودم نمیخواهم از خدا. فرصتی نشده که من بیندیشم برای خودم یک فهرست مطالبات شخصی، مطالبات دنیوی و صنفی برای خودم تدارک ببینم یک لیست آرزوها داشته باشم که اگر یک چنین فرصتی پیش آمد آنها را از خداوند مطالبه کنم. فرمودند حضرت فاطمه(س) به جبرئیل دست رد زد به سینهی جبرئیل گفت هیچ نمیخواهم. من فکر میکنم همین یک جمله کافی است که نشان بدهد فاطمه از کل جهان و هستی بزرگتر است چون کلی هستی به او عرضه شد و او پس زد. من میخواهم هم تبریک بگویم عنوانی که برای این کنگره دوستان انتخاب کردند یک عنوان بر خلاف بسیاری سمینارهای دیگر که معمولاً عنوان انفعالی و دفاعی دارد مثل اینکه ما در موضع دفاع از خودمان، دفاع از شریعتمان هستیم باید بیاییم یک جوری جواب بعضی از سؤالات را بدهیم ما متهم هستیم و باید استیضاح بشویم این عنوان نشان میدهد که زن مسلمان در ایران از موضع دفاعی خارج شده در موضع تهاجم فکری قرار گرفته و گفتمان زن در دنیا را و در غرب را زیر سوال برده. دارد میپرسد که چرا من نباید زن باشم. چرا زن بودن ممنوع است. چرا من حق ندارم متفاوت باشد با مرد. یک جاهایی هم حقوق و وظایف ما متفاوت باشد همانطور که در بسیاری از موارد شبیه هم هستند. این یک موضع نو اندیشانه است. یک موضع مترقی است. به جای اینکه زن آن طوری که در دنیا و غرب به آموختند متفاوت بودن خودش نسبت به مرد را یک نقطهی ضعف تلقی بکند و پنهان بکند یا در موضع پرخاش قرار بگیرد میتواند سرش را بالا بگیرد و مفتخرانه به تفاوتهای خودش با مرد انگشت بگذارد و توجه بدهد که ما با هم شباهتهایی در اصول داریم، اشتراکاتی در طبیعت، در انسانیت، جوهر انسانی و در عین حال تفاوتهایی داریم. باید به تفاوتها هم احترام گذاشت. به نظر من یک نظریهپردازی جدید، یک روش جدید برای ورود به مبحث زن است در دنیای تئوریک. من خیر مقدم هم بگویم اینجا چون فرمودند دوستان خانوادههای معظّمی، همسران و مادران و خانوادههای مکرم مجاهدین و شهیدان از فلسطین و لبنان و عراق و پاکستان و آذربایجان، ترکیه، بوسنی و مناطق دیگری حضور دارند و از بنده هم خواستند که یک مقداری با تأنی بیشتری و آرامتر سخن بگویم تا بتوانند احیاناً ترجمه بکنند. عرضم را از یک مقدمهای شروع بکنم که به جای اینکه وارد چالشهای حقوقی خاص بشویم راجع به مسئلهی زن، مرد و خانواده زاویهی نگاه ما را نسبت به اصل مسئله ممکن است تغییر بدهد. هر وقت از فیمینیزم و جریانهای ضد فیمینیستی بحث میشود ما یک چیزی را فراموش میکنیم و آن این که این گفتمان و ضد گفتمان اساساً در یک فرهنگ و جامعهی اسلامی تولید نشده. در یک جامعه و فرهنگ مسیحی اروپایی متولد شده. خیلی مهم است که ما اساساً به خانواده از چه منظری داریم نگاه میکنیم یعنی آنتولوژی خانواده، هستی شناسی خانواده، فلسفهای که برای خانواده به آن معتقد هستیم خیلی مهم است که چه فلسفهای باشد. اگر به فلسفهی خانواده و رابطهی زناشویی توجه نکنیم و صرفاً وارد مشاجرههای حقوقی یعنی بحث سر بند بند حقوق و وظایف اینها بشویم مرتکب یک اشتباه بزرگ شدیم. در یک نظام فئودالی، مسیحی، اروپایی و در یک نظام سکولار، حقوق سکولار در باب خانواده اصلاً فلسفهی خانواده با فلسفهی خانواده توی نظام فرهنگ اسلامی متفاوت است. همانطور که فلسفهی اجتماع در آنجا با فلسفهی اجتماع توی فرهنگ ما متفاوت است. فلسفهی سیاست، فلسفهی حقوق، فلسفهی اخلاق اینها با هم متفاوت است. چطور توی فلسفهی سیاسی دینی با فلسفهی سیاسی سکولار ما به دو تا جدول از حقوق و وظایف سیاسی میرسیم؟ در مسئلهی خانواده عیناً این مسئله وجود دارد یعنی اگر فلسفهی الهی برای خانواده قائل باشیم یا فلسفهی سکولار و مادی برای خانواده طبیعی است که ما به دو نظام حقوق و وظیفه میرسیم. آن وقت دعوا کردن سر مواد حقوقی که تو چرا اینقدر حق توست اینقدر حق من، آنجا آن طوری با هم تفاوت دارد بدون فیصله بخشیدن به نزاع فلسفی یک مشاجرهی اشتباه است. یک مغالطه است. تجمع در یک فرهنگ مادی مبنای مادی دارد چه تجمع در سطح مدنی چه تجمع در سطح خانواده یعنی یک عدهای دور هم جمع میشوند به اجبار غریزه و به اضطرار برای رفع نیازهای مادیشان، برای تأمین حوائج جنسیشان، برای اینکه او احتیاج دارد که یک کسی از این حمایت کند و این هم احتیاج دارد که یک کسی از او حمایت کند. دور هم جمع شدن بر مبنای خودخواهانه تا اینکه یک فلسفهی الهی برای خانواده قائل بشویم که اساساً خانه و خانواده را سکوی پرش معنوی بدانیم. اینها دو نگاه به خانواده است، دو تا فلسفه برای خانواده است. وقتی فلسفهی خانواده توی این دو تا دیدگاه متفاوت شد حقوق و مسئولیتهای خانواده هم در مواردی متفاوت خواهد شد. باید دانست که منشأ این تفاوت چیست و چراست. منشأ حق و حقوق کجاست. منشأ وظیفه و مسئولیت کجاست. این نکتهای است که به آن توجه نمیشود خیلی اوقات. در فلسفهی الهی که حالا مخصوص جهان اسلام هم نیست در فلسفهی الهی غرب و شرق این مطرح بوده. اصلاً خانواده را دوستانی که با فلسفه آشنا هستند میدانند تو بخش حکمت عملی مدیریت خانه در عرض مدیریت جامعه قرار داده شده یعنی حکمت عملی را تقسیم میکنند به سه بخش، یکی اخلاق است که مهندسی نفس است، تدبیر نفس، ادارهی خود، مدیریت خود، مدیریت فرد. دوم تدبیر منزل است یعنی مدیریت خانه و سوم سیاست مُدُن است یعنی شهرداری و کشورداری بنابراین خانهداری تو فلسفهی متألهین در دنیا یک ضلع از سه ضلعی است، از مثلثی است که دو ضلع دیگرش یکی اخلاق است و یکی شهرداری، ادارهی جامعه، سیاست. یعنی ما سه ضلع داریم خانواده، خانه، سیاست، اخلاق و خانهداری یک سطحی از فلسفه است. نوعی حکمت است. حکمت عملی، تدبیر منزل و فیلسوفان و حکما راجع به مسئلهی خانه که یکیاش مسئلهی مدیریت خانواده است و از او مهمتر تنظیم روابط درون خانه است و تنظیم روابط خانه با بیرون خانه یک مهندسی بسیار پیچیده است توی فلسفه. به اندازهای که ادارهی یک جامعه، یک کشور سخت است ادارهی یک خانه ماهیت فلسفی دارد و به همان اندازه مرتبط به اخلاق است بنابراین این توهین به خانه و خانهداری، توهین به کار خانه، توهین به ادارهی خانه ناشی از ندانستن شأن و اهمیت تدبیر منزل است. اقتصاد هیچ جامعهای قابل اصلاح نیست الا بعد از اصلاح اقتصاد خانواده. نظام تعلیم و تربیت در جامعه اصلاح نمیشود الا با اصلاح نظام تعلیم و تربیت در خانواده. تقوا اجتماعی نمیشود الا بعد از اینکه خانوادگی بشود. بنیان سیاست، اقتصاد، فرهنگ و حقوق اجتماعی همه در خانواده چیده میشود اگر این بنا درست بالا آمد جامعهی درستی خواهیم داشت. درست بالا نیاید به هر دو ضلع دیگر حکمت عملی یعنی هم به اخلاق صدمه میزند و هم به سیاست. این نگاهی است که توی فلسفهی حکمای الهی مطرح بوده از لحاظ منابع دینی هم که روشن است نگاه به خانه و خانواده. یک مشکل دیگر هم ما داریم وقتی که وارد این مباحث میشویم و آن این است که تقریباً وارد هر عرصهای میخواهیم بشویم رابطهی دین را در دنیای جدید با بعضی از مفاهیم بررسی کنیم با یک سابقهی خراب روبرو میشویم. سابقهی خراب این بحث در دو، سه قرن اخیر در غرب چون آن هم اسمش دین است، ما هم اسممان دین است. هر جا که بحث رابطهی دین و دموکراسی پیش میآید ما باید چوب نوع مناسبت مسیحیت با دموکراسی بخوریم. بحث دین و سیاست پیش میآید ما باید چوبش را بخوریم. بحث دین و حقوق پیش میآید، حقوق بشر، بحث دین و حقوق زن، دین و اخلاق مدنی، دین و تکنولوژی و صنعت، وارد هر عرصهای که ما میشویم امروز یعنی زنان و مردان مسلمان متفکر معاصر ما میشوند توی فضای خالی وارد بحث نمیشوند، توی چارچوبی وارد بحث میشوند که قبل از ما دو قرن، سه قرن بحثهای خراب صورت گرفته، بحثهای غلط با مبانی غلط پیشآمده یعنی در بسیاری مسائل معرفتی، اخلاقی، فلسفی و حقوقی ما از موضع تفکر دینی که میخواهیم بحث بکنیم مجبوریم مسبوق به یک سابقهی بد مسیحی اروپایی وارد آن بحث بشویم و لذا بسیاری سوءتفاهمها، بسیاری افراط و تفریطها آنجا زمینهی بحثهای ما را خراب میکند و کرده و مشکل کرده یعنی شما وقتی از رابطهی دین و حقوق زن داری صحبت میکنی مجبور هستی یک عالمه آرشیو مسیحی اروپایی را از توی ذهنها بکشی بیرون آب و جارو کنی ذهنش را، کاملاً پاکسازی کنی دوباره از صفر شروع کنی باز هم نمیتوانی از صفر شروع کنی برای اینکه ذهنها خراب است. آن وقت هر گفتمان و ضد گفتمانی که اینجا به وجود بیاید مثلاً فیمینیزم و ضد فیمینیزم ما درست نمیتوانیم هیچ کدام با هیچ کدام از این دو تا پدیده رابطهی ذهنی برقرار کنیم اصلاً ما دقیقاً نمیتوانیم بفهمیم فیمینیزم و ضد فیمینیزم چه هست برای اینکه ما در یک بستر فکری دیگری بزرگ شدیم که اصلاً رابطهی زن و مرد این جوری تعریف نشده. رابطهی زن و مرد خصمانه تعریف نشده بوده در خانوادهی اسلامی که بعد قرار باشد یکی فیمینیزم باشد یکی ضد فیمینیزم باشد. اگر از من بپرسند من به بسیاری از جریانهای فیمینیستی در غرب حق میدهم برای اینکه در دنیایی و در تفکّری بزرگ شدند، در بستری بزرگ شدند که نه ریشهی الهی اخلاق نه منشأ الهی برای حقوق، نه روابط درست زن و شوهر درون خانواده تعریف شده. اصل بر زورگویی، فردگرایی، خودخواهی و رقابت بوده. رابطهی زن و مرد رابطهی خصمانه است. رفاقت نیست رقابت است. زن و مرد توی این تفکّر دو تا واحد مستقل از هم هستند. رقابت بین دو واحد مستقل است. توی خانواده و فرهنگ اسلامی زن و مرد روی هم رفته یک واحد هستند نه دو واحد. دوگانگی بین اینها نیست. دو پدیده، دو موجود موازی یا رو در رو تعریف نمیشوند لذا نه فیمینیزم نه ضد فیمینیزم معنا ندارد توی این فرهنگ. بحث از رابطهی دین با حقوق بشر، دین با دموکراسی، دین با حقوق زن، دین با جنسیت، حقوق جنسی، اخلاق جنسی تماماً تحت تأثیر این جریانهاست. مثلاً در باب اخلاق جنسی من یادآوری میکنم یک گذشتهی افراطی در غرب مسیحی داریم در مورد ناپاک دانستن روابط جنسی، نفی حقوق جنسی و این نقش بسیار مهمی داشته در گسترش فساد جنسی امروز در غرب یعنی تعصّب شدید افراطی علیه حقوق جنسی که هر نوع حقوق جنسی را نوعی گناه تلقی میکردند توی فرهنگ کلیسایی و مسیحی این عامل اصلی گسترش مفاسد جنسی امروز در غرب سکولار و در دنیای جدید است. نفوذ رهبانیت افراطی کلیسایی باعث یک نوع عدم تعادل جنسی در غرب شد، یک اختلال روانی در فرهنگ جنسی غرب به وجود آورد که ازدواج شد یک شر اضطراری، ازدواج به مفهوم ناپاکی، به مفهوم مشارکت در شیطان شد و تجرّد یک امر مقدّس دانسته میشد و تحقیر مسیحی زن ضمیمه شد به این مسئله کم کم چون زن را همپیمان دائمی شیطان میدانستند. در نتیجه عقدههای تاریخی در اروپا به وجود آمد که این عقدههای جنسی بعدها یعنی امروز با حذف مسیحیت از عرصهی معرفت و قانون منجر شد به یک انفجار جنسی، انفجار عقدههای جنسی. آن تحریم مطلق جنسی که حتی ازدواجهای پیامبر اسلام را به معنای نقص معنوی میدانستند کشیشها که هنوز هم میگویند آن امروز منجر شده به اباحهگری افراطی جنسی. حتی تجویز مسیحی و کلیسایی زنا و لواط و مساحقه و جماع با حیوانات و انواع انحرافات و بیماریهای جنسی حتی بین خود کشیشها. یعنی کسانی که ازدواجهای پیامبر اسلام را که شکستن تابوهای جنسی بود به معنای دور شدن از معنویت تفسیر کردند و اتهام زنبارگی به پیامبر اسلام دادند که جزو روشهای تبلیغاتی دائمی کلیسا بود علیه پیامبر امروز نتیجهاش را داریم میبینیم که از آمار بالای مفاسد جنسی و همجنسگرایی حتی بین کشیشهای کاتولیک، بین خودشان داخل کلیسا و مفاسدی که وجود دارد. اینجا تفاوت نگاه جنسی اسلام با نگاه جنسی مسیحیت معلوم میشود آن نگاه یک افراط، افراط متعصبانهی ضد فطری و بعد یک تفریط از این طرف و اسلام همیشه به مسئلهی جنسیت با یک برخورد انسانی، فطری............(17:28) و متعادل داشته آن سختگیری مسیحی امروز باعث شد که مفاهیمی مثل حیا، عفت، غیرت، پوشش، حجاب همه امروز در غرب سکولار حذف بشوند حتی مسخره بشوند در نتیجه یک افراطهای مسیحی سنتی امروز بی بند و باری جنسی شده ارزش سکولار. شرم جنسی شده جک و لطیفه. شرم و حیا شده جک و این فرهنگ را دارند جهانی میکنند و فساد تئوریز میشود یک دورهای فروئیدیزم این مفاسد را علمی میکرد یک دورهای امثال راسل تئوریزهاش کردند دیگر امروز احتیاج به تئوری پردازی ندارد تأمیمش دادند، رسانهایش کردند، ترویج دادند و انواعی از فیمینیزم هم تحت عنوان دفاع از زن متأسفانه این ضد اخلاق جنسی را ترویج کردند یعنی مثلاً عفّت و حیا و پوشش زنانه را علامت مالکیت مرد بر زن، علامت حسادت زن یا مردسالاری دانستند از فحشا و معاشرت آزاد جنسی با مردان متعدد و از برهنگی که یک روزی حتی در خود غرب توهین به زن دانسته میشد امروز تحت عنوان حق زن دفاع میشود. از ازدواج با محارم، سقط جنین، همجنسگرایی، آمیزش در ایام عادت و و و تحت عنوان حقوق زن یاد میشود. چیزهایی که توهین به زن و اهانت به زن یک روزی تلقی میشد. اسمش شده آزادی و ارضا و شکوفایی زن چون در منطق لیبرال آزادی به مفهوم احترام به هوس است. هوس فقط با هوس دیگران محدود میشود. آزادی حدی ندارد الا آزادی دیگران. هوس و آزادی نباید با اخلاق، با دین یا با تعهد خانوادگی محدود و ممنوع بشود. هیچ مصالح عالیتری از هوس انسان، عالیتر از هوس انسان وجود ندارد که بخواهد به آن نظم بدهد و برایش محدودیت ایجاد کند. هیچ امر مقدسی، هیچ حریمی در برابر میل فردی و هوس فردی نباید قد علم بکند. توی این منطق اخلاق صرفاً ایجاد هماهنگی بین منافع عمومی با منافع خصوصی است و فراتر از منافع مصالحی وجود ندارد. این آن تفکّری است که استعدادهای انسانی زن را فدای استعدادهای حیوانی زن میکند. استعدادهای انسانی را فدای استعدادهای حیوانی او میکند. اصالت را به حیوانیت انسان میدهد نه به انسانیت انسان. کمترین هزینهای این رویکرد این است که صمیمیت و محبت بین زن و مرد اعتماد بین زن و شوهر از بین میرود چون در این روش زندگی زن و مرد حتی نیاز جنسی انحصاری هم به همدیگر ندارند. این نیاز خارج از خانه هم به راحتی تأمین میشود و حیوانیت و غریزه نمیتواند گرهی محکمی بین زن و شوهر ایجاد کند به تنهایی. این نوع ارتباطها همه خودخواهانه، فایدهگرایانه، موقت، متزلزل و رقیبانه است. این مثال را عرض کردم در باب اخلاق جنسی این افراط و تفریط را شما این را به تمام مسائل حقوقی و اخلاقی مردانه و زنانه میتوانید تأمیم بدهید. من توجه دارم و توجه هم میدهم دوستان را که انصاف باید داد جریانهای فیمینیستی در غرب که محصول قرن 20 هستند عمدتاً برای همین 40، 50 سال اخیر محصول ظلم تمدن سکولار به انسان عام و به طور مضاعف به زن غربی بودند. راه حلهای غلط برای بیماری مفرط و خطرناک. ما به این تاریخ و اصطلاحات کاری نداریم ما الان نمیخواهیم مشکل زن غربی را حل کنیم ما فعلاً باید به فکر زن مسلمان و خانوادهی مسلمان و خانوادهی ایرانی باشیم که متأسفانه در معرض عوارض زیادی قرار گرفته و باید به آن توجه بکنیم من حالا چون دوستان هم اینجا هستند و بعضی از مسئولین توجه میدهم قضیهی کالبدشکافیهای طلاقهایی که در جامعه به خصوص در شهرهای بزرگ رایج شده و یک مایهی ننگی است برای جامعهی اسلامی توجه به این مسئله یک ضرورت فوری است. بسیار فوری است. بررسی بشود که چقدر از این طلاقها علل اقتصادی دارند، چقدر علل فرهنگی است، چقدر علل تربیتی است، چقدرش رسانهای است و سهم هر نهادی و هر کسی و هر جایی معلوم بشود. از کنار این قضیه عبور نکنیم، دلمان را خوش کنیم که هِی داریم فیمینیزم را نقد میکنیم بیخ گوش خودمان خانواده متلاشی بشود، به زنان ستم بشود یا به مردان ستم بشود یا به فرزندان. یک سری حساسیتها و تعریفهای مجددی ما باید داشته باشیم از مفاهیمی که بین ما رایج میشود تا افراط و تفریط نکنیم. من توی این فرصتی که دارم به دو تا از این مفاهیم فقط اشاره میکنم. 1ـ مفهوم محرومیت و برخورداری که منشأ حقوق زنانه و مردانه ممکن است تلقی بشود. مفهوم محرومیت چه مفهومی است؟ یکی از مفروضات بعضی از بحثهای به اصطلاح فیمینیزمی مسئلهی محرومیت به دلیل جنسیت است یعنی اصلاً فلسفهی وجودی فیمینیزم در غرب را این دانستند که من چون زن بودم از بعضی مزایای زندگی محروم شدهام و باید این جبران بشود. اگر چنین ادعایی به واقع ناظر باشد به پامال شدن حقوقی که حق زن به عنوان انسان است و به جرم زن بودن یعنی زن بودن یک جرمی است این وسط و به خاطر زن بودن از او دریغ شد اگر این باشد این یک مطالبهی صد درصد اسلامی است اما مشکل این است که محرومیت جوری تعریف میشود که به فلسفهی طبیعت و تفاوتهای طبیعی ممکن است توجه گاهی نشود باید حتماً یک بحث دقیقی صورت بگیرد که محرومیت کجا صدق میکند و کجا صدق نمیکند. ما از مقایسهی هر دو چیز با هم نمیتوانیم نتیجه بگیریم که این از یک چیزهایی محروم شده که آن دارد و او از یک چیزهایی محروم شده که این دارد. اگر این باشد همه چیز و همه کس محرومیت دارد چون با هم تفاوت دارد. باید دید کجا محرومیتهای نابجای زنان از حقوق انسانی و از حقوق زنانه دارند که هم داشتند و هم دارند و باید جبران بشود و کجاها صحبت از بعضی از تفاوتهای طبیعی است بین زنان و مردان که نباید از آنها تعبیر کرد به محرومیت. مثلاً تعبیر محرومیت مرد از زنانگی، از مزایای زنانگی. محرومیت زن از مردانگی و بعضی امتیازات مردانه. محرومیت در چه مواردی صدق میکند این یک بحث خیلی مهمی است چون یکی از مبانی مطالبات فیمینیستی یا ضد فیمینیستی، سرکوبهای ضد فیمینیستی هر دو منشأش مغالطه در معنی محرومیت است. به اصطلاح منطقیین بحث عدم و ملکه یعنی ما کجا، چه صفاتی است، چه حقوقی است، چه برخورداریهایی است که میشود به من تعلّق بگیرد و اگر تعلق نگرفت من محروم از آن دانسته میشوم و کجا نباید این حرف را زد؟ این مقایسه غلط است. مثل اینکه بگویند که فلان آقا از چهار چرخ محروم است. محرومیت از چهار چرخ یک محرومیت انسانی نیست. هر چیزی را با هر چیزی نمیشود مقایسه کرد و نتیجه گرفت. محرومیت اینکه چه چیز یا صفت یا برخورداری است که اگر من نداشته باشم محروم دانسته میشوم و چه نداشتنهایی محرومیت نیست بلکه امر طبیعی است اینها باید روشن بشود. من اینجا اولین نتیجهای که به ذهنم میآید و خواهش میکنم دوستان به آن دقت بفرمایند میخواهم بگیرم در رابطه با اینکه عرض کردم فلسفهی خانواده، فلسفهی اسلامی خانواده، نگاه از منظر اسلامی به رابطهی زن و شوهر با فلسفهی سکولار برای خانواده که بر اساس غریزه و منفعتطلبی است یکی از تفاوتهای این دو نوع فلسفه و این دو نوع خانواده از اینجا شروع میشود دعوا بر سر وزن کردن، موازنهی حقوق زن و حقوق شوهر که چرا شوهر در خانواده چنین اختیاراتی دارد، زن چنین اختیاراتی دارد. چرا آن چنین مزایایی دارد، این چنین مزایایی دارد. چه موقع این صورت مسئله تبدیل میشود به یک دعوا؟ یعنی چه موقع تبدیل میشود به کشمکش بر سر حقوق و مزایا من عقیده دارم در خانواده با فلسفهی اسلامی یک چنین کشمکشی پیش نمیآید در خانواده بر اساس فلسفهی سکولار است که نگاه قدرتمدارانه به نگاه زن و مرد وجود دارد و او باعث میشود که رابطهی بین مؤنث و مذکر را مثل اینکه یک رابطهی سیاسی میبینند. رابطهی سیاسی بین زن و شوهر. یعنی دعوا سر قدرت. تقسیم قدرت در خانواده. تو چقدر قدرت داری من چقدر. مثل اینکه فرض گرفتند که زن و شوهر هر کدام هر سهمی از قدرت دارند آن را باید به نفع خودش به کار ببرد یعنی مرد یک سهمی از قدرت دارد به نفع خودش، زن هم یک سهمی از قدرت به نفع خودش باید اعمال بشود. طبیعی است که توی این تعریف دعوای جنگ قدرت بین زن و شوهر یک امر طبیعی است. مثل اینکه رابطهی بین مذکر و مؤنث یک رابطهی سیاسی است که نظام قدرت بین آنها دارد تعریف میکند که این رابطه غیر دموکراتیک است باید دموکراتیک بشود رابطهی زن و شوهر. اصلاً عین این تعبیرات را به کار میبرند توی بحثها. تعبیر میکنند به خانوادهی دموکراتیک. یعنی چه خانوادهی دموکراتیک؟ دموکراسی در خانواده یعنی چه؟ یعنی تمام روابط زن و شوهر روابط درون خانواده بر اساس قدرت تعریف بشود فقط و نزاع از همینجا شروع میشود. اینها از همه چیز برداشت زورآلود، زور محور میکنند. مثلاً کلمهی قوامیت را همین جور تفسیر میکنند. اینکه قرآن میفرماید که الرِجالُ قوامونَ عَلَی النِساء این قوامیت دو جور تفسیر و ترجمه میشود. تو معنای اسلامیت یک معنا دارد تو منطق مادی یک معنای دیگر دارد. مسئلهی قوامیت مرد نسبت به همسرش در فرهنگ اسلامی و خانوادهی اسلامی یک چیزی از سنخ دیکتاتوری و تحکم سیاسی و کاربرد زور نیست. نوعی وفاداری و حمایت است. قوامیت مرد بر زن یک نوع صمیمیت و مسئولیت مرد نسبت به زن است. وقتی میگویند توی خانوادهی اسلامی میگویند سایهی مرد بر سر زنش و خانوادهاش است این سایه، سایهی عشق است نه سایهی قدرت نباید تعبیر سیاسی و قدرتمدارانه از این مسئله کرد و بعد گفت آقا تعبیر الرِجالُ قوامونَ عَلَی النِساء به معنای سلطهی مطلق مرد بر زنان است. مدیریت خانه و اقتصاد خانواده اگر به دوش مرد گذاشته میشود یک امتیاز سیاسی و دیکتاتوری مردانه نیست یک تقسیم کار مسئولانه و مسئولیتپذیرانه است. اما در خانوادهی سکولار مرد و زن دو فرد مطلق، مستقل، دو موجود خودخواه و منفرد تفسیر میشوند دو موجود رو در رو نه در کنار هم. رو در روی هم تفسیر میشوند و طبیعی است که بین اینها مسابقهی قدرت و اختیارات راه میافتد اما اگر زن و شوهر چنانچه که در خانوادهی اسلامی تعریف میشوند زن و شوهر روی هم رفته یک واحد و یک نهاد محسوب میشوند نه دو واحد رقیب آن وقت کشمکش بر سر اختیارات در درون خانوادهی اسلامی بین زن و شوهر معنا ندارد. صحبت تقسیم کار و مشارکت و همکاری است. در خانوادهی اسلامی زن و شوهر، پیشرفت هر یک پیشرفت دیگری و شکست هر یک شکست دیگری است. فردگرایی افراطی مبنای خانوادهی سکولار است نه خانوادهی اسلامی. بازی صفر و یک ما نداریم. اصالت میل فرد، اصالت لذّت فرد نیست، حقوق و مسئولیتها هر دو در کنار هم، چسبیده به هم، ملازم با هم شمارش میشوند. حق له و حق علیه. حق لها و حق علیها اما در فرهنگی که زن و مرد مسئول هم نیستند در خانوادهی سکولار و رها شدند مردان و زنان دو موجود متفاوت انسانی مجبور میشوند بر سر نقشهای صد در صد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی داشته باشند طبیعتاً بینشان رقابت و تضاد سر میگیرد. هر نوع تقسیم کار زنانه، مردانه و تقسیمات جنسیتی توی این منطق تبعیض و ستم خواهد بود. چرا؟ چون در خانوادهی سکولار تنهاست، مرد خودخواه است. مرد خود را قوام علیالنساء، حامی زن و عاشق زنش نمیداند. خود را مسئول در برابر حقوق، حریم، حرمت، پیشرفت و راحتی زنش نمیداند. لذا زن خودش باید دنبال مزایا، قدرت و منافع خودش باشد. باید زن از خودش دفاع کند در خانوادهی سکولار. باید فیمینیزم باشد. اگر نه پامال میشود. در خانوادهی سکولار زن مجبور میشود از خودش دفاع بکند نه فقط در برابر جامعه و نه فقط در برابر سایر مردان حتی در برابر شوهر خودش باید از خودش دفاع کند چون شوهرش حامی او و قوام نسبت به او نیست. خودش را مسئول نمیداند در برابر او. شوهرش هم دارد او را استثمار میکند. رابطهی دو استثمارگر است نه رابطهی عاشق و معشوق. این است تفاوت فلسفهی اسلامی خانواده و فلسفهی خانوادهی سکولار. در فرهنگ اسلامی که مردان خود را قوام علی النساء میدانند یعنی متعهد در برابر زن، در برابر سرنوشتش، پیشرفتش، راحتیاش، رفاهش، کرامتش، مرد بیقرارانه خودش را مسئول همسر خودش میداند. نگران مادر فرزندانش و کانون خانوادهاش میداند چنین زنی تنها نیست. چنین زنی تنها نیست. وامانده نیست. مجبور به رقابت به شوهرش یا با بقیهی مردان نیست. تنها نیست. پس یک تفسیر انحرافانه و سطحی از عدالت جنسیتی وجود دارد که آن را به معنای تشابه کامل جنسیتی ندیدن تفاوتهای جنسیتی تعبیر میکنند فکر میکنند به نفع زن است در حالی که شما بین زن و مرد جدایی انداختی. مرد را از حالت قوام بودن نسبت به زن خارج کردی مرد تبدیل میشود به رقیب و دشمن زن و این ستم بزرگ است به زن. راه حل رسیدن زن به حقوق شرعی و اسلامیاش این است که اول در یک بحث فلسفی، حقوقی، اخلاقی اول باید روشن بشود، استدلال بشود که زن چه حقوقی دارد و چه مسئولیتهایی و چرا و مرد چه حقوقی دارد و چه مسئولیتهایی و چرا و باید ثابت بشود که چرا حقوق و وظایف مرد و زن علیرغم تفاوتهایی که بین این دو جسم وجود دارد باید تماماً کپی همدیگر باشند. چرا؟ تا اینها یعنی فهرست حقوق و وظیفهی زن و مرد در برابر هم و در برابر خانواده و در برابر جامعه روشن نشود حرف زدن از عدالت جنسیتی شعار انتخاباتی است. گلآلود کردن آب برای گرفتن ماهیهای سیاسی و عوامفریبی است. کسانی که کل نظام حقوقی در روابط زن و شوهر را در چارچوب ایدئولوژی قدرت و از نوع اقتدار و قدرت طلبی، مقایسهی قدرت بین زن و مرد تفسیر میکنند و مفاهیمی مثل عشق، احساس، مسئولیتپذیری، حمایت و قوامیت را اساساً نمیفهمند اینها خانواده را قربانی یک مسابقهی خشن بر سر منافع و رقابت قدرت بین زن و شوهر میکنند و کل تقسیمات جنسیتی را سیاسی تفسیر میکنند. غیر طبیعی میبینند. رابطهی بین زن و شوهر میشود رابطهی قدرت اینها موجودات سیاستزده و خطرناکی هستند. اصلاً کلمهی سالار، زنسالاری، مردسالاری که در زبان فارسی رایج شده کلمهی سالار یک مفهوم سیاسی است. یک کلمهی معادل قدرت است، یک مفهوم اسلامی برای تفسیر خانواده نیست. یک معنای حقوقی، اخلاقی نیست. سالار و سالارگری یک کلمهی سیاسی است. مربوط به معادلهی قدرت است. ما خانواده را بر اساس قدرت تعریف نمیکنیم اینها کلماتی است، مفاهیم غربی است. زنسالاری، مردسالاری، دولتسالاری، ثروتسالاری، ساختار خانواده بر اساس سلطهی قهرآمیز بنا نباید بشود اساسش در اسلام بر عشق و مسئولیت است نه قدرت و کشمکش و من معتقدم که ما اساساً نباید وارد این بازی بشویم. چه به عنوان فیمینیزم چه ضد فیمینیزم. این بازی قاعدهاش بر اساس فرمول قدرت نوشته شده در حالی که خانوادهی اسلامی یک نهاد اعتماد محور است نه اقتدار محور. خانوادهی مسلمان شالودهاش بر اساس اعتماد است نه اقتدار. اگر وارد این بازی شدیم با به طور قهری مجبور میشویم، کشیده میشویم به بحث بر سر سهمیهبندی قدرت بین زن و مرد. آن نهاد اجتماعی که بر اساس اعتماد، محبت و مسئولیت ساخته شده یعنی خانوادهی مسلمان با نهاد سیاسی قدرت که با قانون و پلیس و کشمکش اداره میشود یکی نیست. خانواده بر اساس ارعاب و خشونت، موازنهی وحشت و موازنهی قوا به رخ کشیدن حقوق و اضافه حقوق فردی دوام ندارد. لذا صحبت از برتری یا سلطه یا سالارگری در خانوادهی اسلام نباید کرد. مفهوم سیاسی سلطهی مرد بر خانه مدیریت مرد بر خانه مسئولیت مرد در اقتصاد خانواده نباید از این کلمات برداشت سیاسی کرد. برداشت قدرت محورانه نباید کرد این سیاست از سنخ غلبه و استبداد و نظام پادگانی نیست. این نوعی خدمترسانی است با رعایت حقوق و اخلاق. یک بخش مهمی از آن جنبهی طبیعی و فطری دارد، یک بخشی هم لازمهی مسئولیت خانواده توسط مرد است که مسئولیت بدون اختیارات معنا ندارد همانطور که اختیارات بدون مسئولیت معنا ندارد. راه سوءاستفاده را بر مرد و زن باید بست. چه سوءاستفادهی مردانه، چه سوءاستفادهی زنانه از تقسیمات جنسیتی کار در خانه و خانواده و سوءاستفاده از مسئولیتها، ترک مسئولیتها باید این راه شناخته و بسته بشود. اگر ساختار جسمانی و کالبد شناختی زن و مرد متفاوت شناخته شدند پس نمیشود مسئولیت و نقش تماماً واحدی برای زن و مرد طراحی شده باشد در خانواده مگر اینکه منکر مبدأ و معاد و حکمت در آفرینش یا منکر اصل آفرینش زن و مرد باشیم که دیگر آن وقت به چه حقی از حقوق زن و مرد یا از کرامت زن و مرد اصلاً حرف میزنیم. صحبت از تمایزات جنسی، توهین به مرد یا زن نیست. این جوری نیست که هر بشری طبیعتش به طور مساوی دو جنسیتی باشد. بله صفات زنانه و مردانه کم و بیش ممکن است در همه باشد، ریشههای ژنتیک داشته باشد. اشتراک طبیعت هم در موارد زیادی بین زن و مرد وجود دارد ولی تفاوت جنسیتی بین زن و مرد یک حقیقت مسلم زیستشناختی است با آثار واضح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی و هر کس اینها را انکار بکند به زبان انکار میکند ولی در عمل از این تفاوتها سوءاستفاده خواهد کرد علیه زن یا علیه مرد. تفاوتهای جنسیتی تماماً محصول جامعه و تربیت اجتماعی نیستند که فکر کنیم جامعه زن را زن میکند و جامعه مرد را مرد میکند. اینطور نیست. جنسیت یک واقعیت است همانطور که انسانیت یک واقعیت است. جنسیت یک آثار واقعی دارد جنبهی تصنعی و تحمیلی ندارد. جنسیت قابل حذف نیست و اصلاً چرا حذف؟ این تفاوت جنسی بین زن و مرد یک ارزش است نه یک ضد ارزش. متفاوت بودن یک حق است. ما باید امروز از حق متفاوت بودن دفاع کنیم. حق زن بودن زن و حق مرد بودن مرد. علاوه بر حق انسان بودن هر دو. یک عبارتی از سیمون دوبوآر نقل شده که خب از تئوریسینهای برجستهی افراطیون فیمینیزم است در عین حال من این را انعکاس عرض کردم مظلمهای که، ظلمی که بر زن در جهان سکولار مسیحی رفته میدانم ولی در عین حال این جمله یک عبارت چرکین است واقعاً. عبارتش این است که میگوید زنان ساخته میشوند آنان متولد نمیشوند. هیچ زنی زن به دنیا نمیآید. جامعه او را زن میکند. این عبارت خب یک عبارت افراطی است. منشأ روانشناختیاش روشن است چه هست. تحقیر زن در اروپا. استثمارش در غرب. چه غرب مسیحی چه غرب سکولار. اما این جمله از زمینه که جدا بکنیم، از متن و علل جامعه شناختیاش که جدا بکنیم این جمله به نظر من دست کم در چهار سطر توهین به زن است. اولاً اینکه زن زن ساخته میشود، زن متولد نمیشود توهین به زن است چون دقیقاً یعنی همین زن بودن ممنوع. همین زن بودن ممنوع معادل نخستین معادل این عبارت است. یعنی زن بودن یک توهین است. زن بودن تحمیلی است بر زن. جامعه زن بودن را بر زن تحمیل کرده. ثانیاً به جنگ حقیقت رفتن است. ثالثاً تفسیر غیر اخلاقی است از یک حقیقت اخلاقی یعنی متفاوت بودن. یک تفسیر بد و خشن از یک حقیقت خوب و لطیف یعنی زن بودن و رابعاً توصیههایی که اینها میکنند که زنان مردانگی کنند و مردان هم صفات زنانه را در خودشان پرورش بدهند تا هر دو بشوند یک موجود و برابر. خب حالا که چه؟ فرض کنیم بشود این. فرض کنیم بشود. فرض کنیم شدنی باشد آیا این کار خوبی است؟ آیا به سود زن یا مرد است که تفاوتهاشان حذف بشود، محو بشود؟ این سلب حق متفاوت بودن از زن و مرد منشأ بسیاری از دیدگاههای تنازعطلبانه در باب مسئلهی حقوق زن و حقوق مرد است. من معتقدم منشأ همهی این نگاههای بیمار به مسئلهی جنسیت تفسیر قدرتمدارانه از معقولهی قدرت است. محصولش هم جداییطلبی است، فردگرایی افراطی، خودخواهی، ترویج کینه و ستیزه بین زن و مرد به جای محبت و تعاون که شالودهی روابط زن و مرد در خانوادهی مسلمان هستند. اسمش را میخواهم بگذارم یک نوع بنیادگرایی جنسیتی. ما با یک نوع بنیادگرایی جنسیتی روبرو هستیم که میخواهد برود به جنگ طبیعت و فطرت و به جنگ منطق و اخلاق. نوعی تبادل قوا در عرصهی جنگلی جامعهی سکولار و مادی به وجود بیاورد و خانواده را که باید مرکز سکن و آرامش زن و مرد و تکیهی اینها به همدیگر باشد تبدیل کند به یک جبههی نبرد بین یک زن و مرد و این نبرد یک نبرد نابرابر است. اتفاقاً این خصومت و رقابت را هم از طریق انکار زن، انکار زن بودن زن و به نفع مرد سازماندهی میکنند. حساسیتهای زنانه را به نفع حساسیتهای مردانه مصادره میکنند و با آن مقایسه میکنند. اغلب فیمینیستها این کار را میکنند. زن را با مرد میسنجند، تفاوتهایش را میخواهند محو بکنند. یعنی ملاک مردانه برای سنجش زن دارند. غالب فیمینیستها اصلاً تحلیلهایی که میکنند همینطوری است یعنی بر اساس مرد محوری است. خودشان مردسالار هستند اغلب فیمینیستها. اصالتهای زنانه و تفاوتهای زنانه را به رسمیت نمیشناسد که تو مردی من زنم تو آن جوری هستی من هم این جوری هستم. زن را با مرد مقایسه میکند و میخواهد این را به آن برساند. اسمش را میگذارند فروپاشی پدرسالاری و مردسالاری ولی واقعیتش فروپاشی هویت زنانه است و انکار حق زن بودن زن. از این بخش از عرائضم این نتیجه را میگیرم که حقوق و امتیازات زن و مرد در فرهنگ اسلامی بر اساس سلسله مراتب زور و خشونت نیست. متکی است هم بر ظرفیتها و استعدادهای انسانی مشترک بین زن و مرد هم بر ظرفیتها و استعدادها و نیازها و لذتهای متفاوت زنانه و مردانه از زندگی. یعنی بر هر دو جنبهی شباهتها و تفاوتها تکیه میشود. نه شباهت کاریکاتوری میشود و نه در تفاوتهای زن و مرد مبالغه و بزرگنمایی میشود. همانقدر که تفاوتهای هرمونی و عضلانی، عاطفی و جسمانی بین زن و مرد واقعیت دارند تفاوتها در بعضی از نقشهای خانوادگی و اجتماعی هم ضرورت دارد. همان قدر که آنها منطقی است اینها هم منطقی است. همان قدر که آنها خوب و مفید هست برای زن و مرد اینها هم خوب و مفید هست و بلکه زیباست و من روی زیبایی تأکید میکنم. از منظر زیبایی شناختی هم به مسئلهی تفاوتهای زن و مرد نگاه کنیم. از تفاوتها منتها آن نکتهای که مهم است و ما باید رویش حساس باشیم این است. چون بعضیها میگویند آقا تفاوتها را ببینید بعد از هر تفاوت حقیقی بین زن و مرد هر تفاوت حقوقی را نتیجه بگیرند یعنی به بهانهی تفاوتهای جسمانی و روانی بین زن و مرد هر نوع تفاوت حقوقی را نتیجه بخواهند بگیرند. این یک اشتباه. این هم اشتباه است. از تفاوتها نباید نتایج افراطی گرفته بشود. نباید سوءاستفاده بشود. از هر تفاوت حقیقی بین زن و مرد نمیشود هر تفاوت حقوقی را نتیجه گرفت و غلو کرد ولی تلاش تحمیلی برای یکسانسازی حقوق زن و مرد و شبیهسازی نقشهای زن و مرد در جامعه یک رفتار صد درصد استبدادی و غیر منطقی است. این یک موج گنداب است و باید جلویش ایستاد. میتوان برابر اما متفاوت بود. این یک اصل مهمی است که دارد توی دنیای امروز پامال میشود. جنسیت از نظر ما مسلمانها همه چیز و همهی حقوق و همهی حقیقتها را تقسیم بر دو نمیکند. در اکثر حقوق و وظایف زنان و مردان انسان هستند، مساوی و مشابه هستند. همه مساویاند هم مشابهاند. نمیخواهیم بگوییم جنسیت یک تقسیمبندی بنیادین و مطلق برای همه چیز و همه جا و همهی حقایق و همهی حقیقتهاست. همه چیز را تقسیم به مذکر و مؤنث نباید کرد. حقیقت، تکامل، رشد، معنویت، مذکر و مؤنث ندارد. حتماً این طور نیست. جنسی دیدن همه چیز اصلاً یک نگاه غیر دینی است خودش. یک نگاه سراسر فروئیدی است به حقیقت و به حقوق و به انسان. یک نوع انسانشناسی مادی است. انسانشناسی الهی بر اساس خلیفتاللهی انسان است و این نمیتواند همه چیز را از چشماندازی جنسی تفسیر کند و همه چیز را تقسیم بر دو مردانه و زنانه بکند ولی انکار هر نوع تمایز و تفاوت بین زن و مرد خودش باز یک منشأ متعصبانه جنسی دارد یعنی این انحراف از هر دو سرش تعصب جنسی است هم آن اموری، آن حقایقی که ربطی به جنسیت ندارند جنسی بکنیم، تقسیم بر دو بکنیم هر تفاوتهای جنسی که تأثیر دارند بر بسیاری از مسائل در زندگی زن و مرد، حتی در سعادت زن و مرد بخواهیم همه چیز را جنسیتزدایی بکنیم. سعادت زنانه و مردانه، اصل سعادت تقسیم به زن و مرد نمیشود اما سعادت زنانه با سعادت مردانه در روش تحقق تاریخ، اجتماعی و تاریخی انسانیاش حتماً تفاوت دارد ولو سعادت به زنانه و مردانه تقسیم نشود اما زندگی سعادتمندانه قابل تقسیم است. این است که عرض میکنم ما طرفدار تعادل هستیم. با انحراف از هر دو سرش مخالفیم. دیدن شباهتها و دیدن تفاوتها هر یک به اندازهی واقعی خودش نه کوچک شده نه بزرگشده و غلو شده و یک دلیل روشن بنده برای اینکه در نگاه جنسیتزده بر مناسبت زنان و مردان در فرهنگ غربی ائمن از فیمینستی و ضد فیمینستیاش به شیوهی اصالت قدرت حاکم شده این است که جریانهای فیمینستی در اروپا در دل سنتهای ایدئولوژیک چپ و راست سیاسی یعنی سوسیالیستی و لیبرالیستی پرورش پیدا کردند. اصلاً این خودش بهترین دلیل است که به مسئلهی زن و مرد نگاه قدرتمدارانه شده. فیمینیزم در دل لیبرالیزم و سوسیالیزم پرورش پیدا کرده. لیبرالیزم و سوسیالیزم هستهی اصلیشان دعوا سر تقسیم ثروت و قدرت است. وقتی فیمینیزم در دل این ایدئولوژیهای سیاستمدار یعنی تو گفتمان قدرتطلبی صورتبندی میشود فیمینیزم تقسیم میشود به لیبرالیستی و سوسیالیستی معنای واضحش این است که بحث را از مناسبات زن و مرد دارد داخل الگوی قدرت صورتبندی میشود. صحبت از طغیان و تسلیم است نه از حقوق و اخلاق. صحبت از رقابت است نه رفاقت. صحبت از تحمیل است نه تکلیف و مسئولیت. صحبت از سلطه است نه عشق. دشمنی است نه دوستی و مودت. من فکر میکنم این یک نگاه فاشیستی به مسئلهی جنسیت است. چه از نوع چپش چه راستش. این نگاه فاشیستی به مسئلهی جنسیت است. نگاه قدرتمدارانه. پنجه انداختن نر و ماده به صورت همدیگر برای کشیدن لقمهی بیشتر و منافع بیشتر به طرف خود و پس زدن دیگری به عقب. تنازع بقا. فرداگرایی. اینها عقایدی بیگانه با اسلام و انسانیت هستند. مفاهیم غربیاند. مفاهیم مسیحی و بعد سکولار هستند. هم افراط ضد زنش غربی است هم افراط فیمینیستیاش غربی است. دو ظلم مضاعف از دو طرف. سیکلی از تجاوز یکی به دیگری. سیکل مشدد که هر دور از مردسالاری به دور خطرناکتری به زنسالاری و هر دور از زنسالاری به واکنش خشنتری از مردسالاری منجر بشود و چیزی که این وسط نیست انسانسالاری، حقسالاری و عدالتسالاری است. جنگ قدرت بین دو حیوان مذکر و مؤنث که بر اساس فردگرایی اومانیستی هر کدام از نقطه ضعف دیگری سوءاستفاده بکنند. مبدأ خطرناک دیگری که آن هم تأثیر بسیار بدی دارد در فروپاشی عشق و تعاون و تضعیف خانواده و بیپناه کردن مرد و زن و به خصوص زن و آسیبپذیر کردن زن نگاه غلط و مادی به معقولهی کار است. کار. کار درون خانه و کار بیرون خانه. تفسیر الهی از کار با تفسیر سکولار از کار متفاوت است. این تعابیر توهینآمیزی که نسبت به کار میشود در بعضی از فرهنگها، به کار در خانه میگویند کلفتی و به کار در بیرون از خانه تعبیر میشود به نوکری، اینکه اگر زن درون خانه کار بکند اسمش بشود کلفتی برای توهین به کار و اگر مرد برود بیرون اسمش میشود نوکری. این تعابیر توهینآمیز نسبت به کار برای پایین آوردن ارزش و اهمیت خانهداری، کار در خانه و کار در جامعه اینها تعابیر صد درصد غیر اسلامی از مفهوم تلاش و کار است. این هم یک نقطهی نزاع است که باید در این سمینار و امثال این به آن بپردازیم. کار در فرهنگ اسلامی یک ارزش است، نه فقط یک ارزش اقتصادی، بالاتر از آن یک ارزش انسانی و اخلاقی. کار فقط محصول نیاز اقتصادی نیست، تو فرهنگ اسلامی حتی اگر شما صد درصد مرفه باشید یعنی برای معاش روزانهتان احتیاجی به کار نداشته باشید باز هم باید کار کنید. نباید بیکار بنشینید. بیکاری و انگلصفتی یک امتیاز نیست، کار یک اضطرار نیست فقط، کار یک رشد است، پروسهی رشد است. کار نوعی شکوفایی است. کار در خانه و کار در بیرون از خانه. هر دو محترماند، هر دو باارزش هستند. کار در فرهنگ اسلامی به عنوان نوعی سلوک انسانی است برای شکوفا شدن، رشد کردن، برای عاطل و باطل نبودن یک ارزش فوقالعادهی انسانی است. کار انسان با کار الاغ و گاو متفاوت است. زندگی انگلی، راحتطلبی، تنپروری و زالوصفتی چه درون خانه، چه بیرون خانه الگوی خوبی برای زندگی انسانی چه از نوع زنانه و چه از نوع مردانه نیست. کار در خانه و کار بیرون از خانه مصیبت اجباری نیست، راه درست زندگی و راه رشد انسانی است. از کار باید لذّت برد نه از بیکاری. کار در درون خانه و کار بیرون از خانه برای زن و مرد مسلمان شرافت است. رشد است. عبادت است. نگاه کاپیتالیستی و سرمایه محورانه به کار، حتی نگاه سوسیالیستی به کار اینها نگاههای انسانی به کار نیستند. کار را صرفاً یک ضرورت غریزی و فقط شرط ادامهی بقا و حیات بیولوژیک میدانند. در نظام کاپیتالیستی و سوسیالیستی کار میکنی چون مجبور هستی کار کنی. در فرهنگ اسلامی کار میکنی چون کار راه تو به سوی خداست و تأمین معاشت ادارهی خانه و بیرون از خانه عبادت و جهاد مقدس است. نگاه فیمینیستی به کار هم چه نگاه تحقیرآمیز به کار توی خانه و چه نگاه سهمطلبانه به کار بیرون از خانه باز آن هم نگاه انسانی و اخلاقی به کار نیست. رقابت با مرد است بر اساس تنازع بقا. در نظام اسلامی خانواده کار یک عمل صالح است. یک سلوک انسانی و اخلاقی است در عین حال که یک عمل اقتصادی است علاوه بر آنکه لازمهی تأمین معاش است و اصلاً خود تأمین معاش و کار درون و بیرون خانه در فرهنگ اسلامی جهاد مقدس است البته با نظام نفقه و تأمین محترمانه و شرافتمندانهی زنان توسط مردان راه استثمار اقتصادی زن در فقه اسلام حتیالامکان بسته شده. تأمین اقتصادی زن یک قانون لازمالاجرای فقهی و اخلاقی در شرع اسلام است ولی در عین حال نظام زندگی و خانواده فقط بر اساس کار متقابل و همکاری متقابل بین مرد و زن و تعادل موقعیت بین درون و بیرون خانه است که تحقق پیدا میکند و ساماندهی میشود به نحوی که زن و شوهر هر دو از کار برای همدیگر، از کار برای خانواده و از خدمت به یکدیگر لذت ببرند. مرد لذت ببرد که به زنش خدمت کند و زن لذت ببرد که به مردش خدمت میکند. هم لذت و هم ثواب ببرند، پاداش الهی، هم پیشرفت مادی و هم رشد معنوی، به کار یکدیگر به چشم کلفت و نوکر نگاه نکنند. ضمن اینکه کلفت و نوکر تو فرهنگ مادی توهینآمیز است تو فرهنگ اسلامی انسانی که کار میکند ولو کلفت و نوکر شریفترین انسان است. انسانهای مفتخور و انگلصفت هستند که باید سر به زیر باشند. کلفت و نوکر باید سرشان را بالا بگیرند چون کار میکنند برای تأمین زندگیشان شرافت دارند. کار در فرهنگ اسلامی، کار برای یکدیگر نوعی شرافت است نه نوعی استثمار و ضرر. در خانواده به مفهوم بورژوایی و سرمایهداری غرب در خانوادهی سکولار و مادی معیار کار انقیاد و سلطه و استثمار و سود یکطرفه است. هر کسی هر جوری بتواند آن یکی دیگر را استثمار بکند و آن هم طبیعتاً باید از خودش دفاع بکند ولی در خانواده به مفهوم اسلامی، خانوادهی حقوق محور، خانوادهی بر اساس احترام متقابل، رعایت تفاوتها و احترام به شباهتها، کار عبادت است و رشد است و خدمت دو طرفه. من عرضم را تمام بکنم. اگر ما زاویهی نگاهمان را به مسئلهی خانواده و رابطهی زن و شوهر از معیار قدرت ببریم به سمت معیار رحمت و عدالت آن وقت خیلی از این منازعات فیمینیستی و ضد فیمینیستی از اساس منتفی میشود اصلاً. توی خانوادهی مسلمان اینها مطرح نمیشود برای اینکه تو خانوادهی مسلمان زن و شوهر دوباره تکرار میکنم زن و شوهر روی هم رفته یک واحدند، یک معقولهاند نه دو معقوله در برابر هم که بینشان رقابتی یا تضادی باشد. ما بایستی این الگوی جدید را، این الگوی اسلامی را که امروز دوست و دشمن دارند میگویند سرعت پیشرفت زن مسلمان در ایران پیشرفت با همین معیارهای سکولار مادی یعنی بالا آمدن سطح دانش، سواد، اشتغال، حضور در عرضهی سیاسی، علمی، اقتصادی زن، من فکر میکنم سرعت رشد زن مسلمان ایرانی به خصوص در دنیا بالاترین سرعت باشد در این 30 سال گذشته. این را آمار جهانی موافقین و مخالفین مبانی ما این را دارند میگویند. یعنی زن ایرانی و مسلمان قبل از انقلاب با امروز مقایسه بشود از لحاظ سطح دانش، اشتغالش، حضورش در عرصههای سیاسی، علمی و اقتصادی. اگر ما بتوانیم این خیز بلندی که برداشتیم که نشان دادیم میشود زن محجبهی مسلمان، زن شرافتمد در خط مقدم صحنهی سیاسی، علمی هم حضور داشته باشد و در عین حال حرمت خانواده و حریم زنانه این وسط پامال نشود، اگر بتوانیم این را درست این وسط در بیاوریم و تبدیلش کنیم به یک الگوی جهانی به نظرم یک کار بسیار بزرگ پیامبرانه در امتداد نهضت انبیا صورت گرفته. امروز با مراقب باشیم آسیبشناسی همانطور که انزوای زن آسیبشناسی باید میشد و بشود از این طرف هم یک آسیبشناسی در مورد حضور اجتماعی زنان باید بشود و دوباره توجه میدهم دوستان را به مسئلهی طلاق و آمار طلاق و روابط مناسبات غلط غیر اسلامی که دارد بین بعضی از خانوادههای ما رایج میشود. اینها باید دقیقاً آسیبشناسی بشود. خیلی ممنون و متشکرم و عذر میخواهم که بحث بنده طول کشید. متشکر.
هشتگهای موضوعی